Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


(((( غم نامه آرام ..............

کودکی در مدرسه رفت به نزد استاد
که بپرسد زچه انشاء به او بیست نداد
پسرک بود بسی عاقل و باهوش زرنگ
هیچ عذری نپذیرفت بهر حیله ورنگ
گشت استاد ملول ازپس ابرام صغیر
گفت این شرط ادا کن و زمن بیست بگیر
خواست استاد رها گردد از ان کودک خرد
لاجرم کرد طلبی کو بنظر شرطش برد
گفت خواهم که بیاری ز برایم زبهشت
ذره ای خاک ایا کودک نیکو بسرشت
روز دیگر همه حاضر سر درس استاد
کیسه خاک همان طفل روی میز نهاد
چشم استاد چو بر کیسه فتاد او خندید
که چگونه زبهشت کیسه خاک اوردید
گفت کودک چو قدم مادر من زد بحیاط
خاک پایش همه چیدم بسی با احتیاط
خود نگفتی مگر هست بهشت توی جهان
پس بگفتی که باشد زیر پای مادران
این ذکاوت چو استاد از ان کودک دید
بیست را داد و سر ان پسرک را بوسید


+نوشته شده در پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:24توسط دختری بنام آرام | |



از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم

خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد،

ترک تسبیح و دعا خواهم کرد

وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد،

تا نگویندکه مستان ز خدا بی خبرند.

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:9توسط دختری بنام آرام | |

آنقدر بنوشی می،تا جان تو مست گردد                   آن کو تو شوی آزاد،از هرچه تو آزادی

آن موقع ببینی تو سیمای ملایک را                          بازم طلبی می را از ساقی روحانی

این باده که مینوشی عشق تو به رحمان است          نتوان به جهان دیدن این مسکر عرفانی

+نوشته شده در پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:3توسط دختری بنام آرام | |

 

 

 

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی

 

یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی

 

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

 

تا نگویند رقیبان که تو منظور منی

 

+نوشته شده در پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:1توسط دختری بنام آرام | |

یاد سهراب بخیر

او که کاشانی بود

پیشه اش نقاشی،قبله اش یک گل سرخ

جانمازش چشمه،مهرش نور

و هم او بود که می خواست بسازد قایق

قایقی از گلبرگ،شایدم از پر قو

تا شود دور از این خاک غریب،که در آن هیچ کسی فکر کس دیگر نیست...

همگان می پرسند،از تو و قایق تو

و سوال همه این بوده و هست

که مسیرت به کجاست،به کدامین دیار و چرا عزم سفر می داری

قایقت جا دارد که تنی چند از این مردم را،باخودت با قایق،به دیار دگری،پشت دریا ببری...

نفیر

+نوشته شده در پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:,ساعت11:57توسط دختری بنام آرام | |

اگر پیرم اگر برنا

اگر برنای دل پیرم

به راه خیل جان بر کف

که میمیرند، میمیرم

اگر سر خورده از خویشم

من مغرور دشمن شاد

برای فتح شهر خون

تو را کم دارم ای فریاد

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت19:26توسط دختری بنام آرام | |